گذشت مجلس عیش و خمار می نرود


بماند در دلم، این یادگار می نرود

شبی خراب شدم، نی ز می، ز ساقی خویش


برفت آن شب و از سر خمار می نرود

چه وقت بود که آمد که هیچم از خاطر


طریق آمدن آن سوار می نرود

چرا نمردم در زیر پای گلگونش


هنوز از دلم این خارخار می نرود

همان زمان که برون شد، رقیب را گفتم


که رفتنی دگر است، آن نگار می نرود

جفای ساقی ما را خبر که بیرون رفت


که کس ز مجلس ما هوشیار می نرود

چنین بهاری و من هم به بوی او، چه کنم


که این هوس ز نسیم بهار می نرود

ز گوش خسرو آن زخم چنگ و نای برفت


دلی ز سینه فغانهای زار می نرود